نویسنده : جاوید
اندر باب اسهالی
روزی به سوی خانه ,چون باد میدویدم
در بین راه از خود, شلوار میدریدم
اسهال گشته بودم, از بس که خورده بودم
خوب شد غذا تمام شد، ور نه که مرده بودم
با قصد رفع حاجت, رفتم کنار جویی
با ناله ها بِریدم، پیف پیف چه گند و بویی
پیری گذشت و گفتا ,ابگوشت و آش با هم
بیرون رویه ممتد ، ادرار و شاش با هم
شنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۲
ب.ظ ۲۱:۳۴ ساعت
جاوید میگه:
خوب بییییید؟!😂😂😂😂👌
Dianne میگه:
ای چندشش